دیدگاههایی از ETHDenver: وضعیت کنونی و آینده بازار کریپتو و هوش مصنوعی غیرمتمرکز
به عنوان مدیرعامل شبکه کوکو، در کنفرانس امسال ETHDenver شرکت کردم. این رویداد به من دیدگاهها و تأملاتی ارائه داد، به ویژه در مورد وضعیت کنونی بازار کریپتو و جهتگیری توسعه هوش مصنوعی غیرمتمرکز. در اینجا برخی از مشاهدات و افکار من آمده است که امیدوارم با تیم به اشتراک بگذارم.
مشاهده بازار: فاصله بین روایت و واقعیت
تعداد شرکتکنندگ ان در ETHDenver امسال به طور محسوسی کمتر از سال گذشته بود، که خود آن نیز کمتر از سال قبل بود. این روند نشان میدهد که بازار کریپتو ممکن است از هیجان به آرامش در حال گذار باشد. ممکن است که افراد پول به دست آوردهاند و دیگر نیازی به جذب سرمایهگذاران جدید ندارند، یا اینکه پولی به دست نیاوردهاند و صحنه را ترک کردهاند. به طور خاص، من یک پدیده مشترک در بازار کنونی مشاهده کردم: بسیاری از پروژهها تنها به روایت و سرمایهگذاری متکی هستند و فاقد پایه منطقی هستند، با هدف تنها افزایش قیمت سکه. در این سناریو، شرکتکنندگان یک درک ضمنی از "فریب متقابل و تظاهر به فریبخوردگی" شکل میدهند.
این موضوع مرا به تأمل واداشت: در چنین محیطی، چگونه میتوانیم در شبکه کوکو هوشیار بمانیم و راه خود را گم نکنیم؟
وضعیت کنونی بازار هوش مصنوعی غیرمتمرکز
از طریق گفتگو با سایر بنیانگذاران فعال در هوش مصنوعی غیرمتمرکز، متوجه شدم که آنها نیز با کمبود تقاضا مواجه هستند. رویکرد غیرمتمرکز آنها شامل این است که مرورگرها به شبکه مشترک شوند و سپس به Ollama محلی متصل شوند تا خدمات ارائه دهند.
یک نکته جالب که مورد بحث قرار گرفت این بود که منطق توسعه هوش مصنوعی غیرمتمرکز ممکن است در نهایت شبیه به Tesla Powerwall شود: کاربران به طور معمول از آن استفاده میکنند و در زمان بیکاری قدرت محاسباتی را به شبکه "میفروشند" تا پول به دست آورند. این شباهتهایی با چشمانداز شبکه کوکو دارد و ارزش بررسی دارد که چگونه میتوان این مدل را بهینه کرد.
افکار درباره تأمین مالی پروژه و مدلهای کسب و کار
در کنفرانس، درباره موردی شنیدم که یک شرکت پس از رسیدن به 5M ARR در SaaS، با موانع توسعه مواجه شد و مجبور شد نیمی از هزینههای زیرساخت داده خود را کاهش دهد، سپس به بلاکچین هوش مصنوعی غیرمتمرکز تغییر مسیر داد. آنها معتقدند که حتی پروژههایی مانند celer bridge تنها 7-8M درآمد ایجاد میکنند و سودآور نیستند.
در مقابل، آنها 20M از Avalanche تأمین مالی دریافت کردند و 35M سرمایهگذاری اضافی جمعآوری کردند. آنها به طور کامل مدلهای درآمدی سنتی را نادیده میگیرند و به جای آن توکن میفروشند و سعی میکنند مدل موفق وب3 را تکرار کنند و هدفشان این است که "یک Bittensor بهتر" یا "AI Solana" شوند. به گفته آنها، 55M تأمین مالی "کاملاً ناکافی" است و آنها قصد دارند به شدت در ساخت اکوسیستم و بازاریابی سرمایهگذاری کنند.
این استراتژی مرا به تفکر واداشت: در محیط بازار کنونی، چه نوع مدل کسب و کاری را باید دنبال کنیم؟
چشمانداز بازار و جهتگیری پروژه
برخی معتقدند که بازار کلی ممکن است از یک بازار گاوی کند به یک بازار خرسی در حال تغییر باشد. در چنین محیطی، داشتن قابلیت تولید درآمد پروژه و عدم وابستگی بیش از حد به احساسات بازار بسیار مهم میشود.
در مورد سناریوهای کاربردی هوش مصنوعی غیرمتمرکز، برخی پیشنهاد میکنند که ممکن است برای LLMهای "ناهماهنگ" مناسبتر باشد، اما چنین کاربردهایی اغلب مسائل اخلاقی را به همراه دارند. این موضوع به ما یادآوری میکند که هنگام پیش برد نوآوریهای تکنولوژیکی به دقت به مرزهای اخلاقی توجه کنیم.
نبرد بین تخیل و واقعیت
پس از گفتگو با بنیانگذاران بیشتر، متوجه یک پدیده جالب شدم: پروژههایی که بر کار واقعی تمرکز دارند، تمایل دارند به سرعت تخیل بازار را "رد کنند"، در حالی که آنهایی که کار خاصی انجام نمیدهند و تنها به ارائههای اسلایدی برای تأمین مالی متکی هستند، میتوانند تخیل را برای مدت طولانیتری حفظ کنند و احتمال بیشتری برای فهرست شدن در بورسها دارند. پروژه Movement یک مثال معمولی است.
این وضعیت مرا به تفکر واداشت: چگونه میتوانیم پیشرفت واقعی پروژه را حفظ کنیم بدون اینکه فضای تخیل بازار را برای خود زودتر محدود کنیم؟ این سوالی است که نیاز به تفکر تیمی دارد.